مکتب رواقی
مکتب رواقی را میتوان یکی از مؤثرترین و بانفوذترین مکاتب اخلاقی یونان باستان به حساب آورد. این مکتب پس از سقوط اسکندرمقدونیاز یونان نیز فراتر رفته و به طور کلی، تا پیش از ظهور مسیحیت، بر تفکرات رومیان تسلط یافت.(1) البته مکتب رواقی یک مکتب اخلاقی صِرف نبود؛ بلکه این مکتب یک جهانبینی جامع و شاملی بود که تا مدتهای مدیدی توانست بر تفکر فلسفی، دینی و اخلاقی مغرب زمین حاکم باشد.(2)
این مکتب دست کم دارای دو مرحلة تاریخی است که تحت عنوان مکتب رواقی متقدم و متأخر مورد مطالعه قرار میگیرند. در مرحلة اول، این مکتب بیشتر رنگ و بوی مادهگرایی داشت؛ اما در دورة متأخر کمتر اثری از مادهگرایی دیده میشود. رواقیان متقدم روح را امری مادی و جسمانی میپنداشتند؛ اما رواقیان متأخر به تبعیت از افلاطونآن را امری مجرد و غیر مادی میدانستند و لذا به بقای روح پس از مرگ اعتقاد داشتند. در عین حال، دیدگاه اخلاقی رواقیان در این دو مرحلة تاریخی تقریباً ثابت باقی ماند و تغییر چندانی نکرد.(3)