مکتب رواقی
مکتب رواقی
مکتب رواقی را میتوان یکی از مؤثرترین و بانفوذترین مکاتب اخلاقی یونان باستان به حساب آورد. این مکتب پس از سقوط اسکندرمقدونیاز یونان نیز فراتر رفته و به طور کلی، تا پیش از ظهور مسیحیت، بر تفکرات رومیان تسلط یافت.(1) البته مکتب رواقی یک مکتب اخلاقی صِرف نبود؛ بلکه این مکتب یک جهانبینی جامع و شاملی بود که تا مدتهای مدیدی توانست بر تفکر فلسفی، دینی و اخلاقی مغرب زمین حاکم باشد.(2)
این مکتب دست کم دارای دو مرحلة تاریخی است که تحت عنوان مکتب رواقی متقدم و متأخر مورد مطالعه قرار میگیرند. در مرحلة اول، این مکتب بیشتر رنگ و بوی مادهگرایی داشت؛ اما در دورة متأخر کمتر اثری از مادهگرایی دیده میشود. رواقیان متقدم روح را امری مادی و جسمانی میپنداشتند؛ اما رواقیان متأخر به تبعیت از افلاطونآن را امری مجرد و غیر مادی میدانستند و لذا به بقای روح پس از مرگ اعتقاد داشتند. در عین حال، دیدگاه اخلاقی رواقیان در این دو مرحلة تاریخی تقریباً ثابت باقی ماند و تغییر چندانی نکرد.(3)
بنیانگذار اصلی این مکتب شخصی است به نام زنون(4) که اهل کیتیون یا سیتیون واقع در
1. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی، (تهران: حکمت، هجدهم، 1381)،ص29.
2. تاریخ فلسفه در دورة انتشار فرهنگ یونانی و رومی، امیل بریه، ترجمة علیمراد داوودی، ج2، ص43.
3. تاریخ فلسفه غرب، راسل، ترجمة نجف دریابندری، ج1، ص365؛ کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص30.
4. Zeno
جزیرة قبرس بود. وی در حدود6/335 قبل از میلاد به دنیا آمد و در حدود سال 3/264 در شهر آتن از دنیا رفت.(1) زنون پس از ورود بهآتن و آشنایی با مکتب کلبی به سلک کلبیان درآمد. اما در نهایت، در حدود سال 300 قبل از میلاد حوزه فلسفی خود را بنا نهاد. وی در مکانی به نام «استوآ پویکیله» یا «رواق پرنگار» تدریس میکرد و به همین دلیل مکتب او نیز به همین نام یعنی مکتب رواقی نامگذاری شد.(2) برخی دیگر از شخصیتهای شاخص این مکتب عبارتند از خروسیپوس، که او را بنیانگذار دوم این مکتب نامیدهاند،(3) اپیکتتوس(4) و مارکوساورلیوس(5)، که در حقیقت از رواقیان دورة متأخر هستند و تأثیر فراوانی در ترویج و گسترش اندیشه رواقی داشتهاند. اپیکتتوس (50 ـ 138م.) در ابتدا بَرده بود. وی پس از آزادی، تا سال 89 یا 93 میلادی که امپراطور وقت روم، فیلسوفان را از روم اخراج کرد، در روم باقی ماند. و اورلیوس نیز امپراطور روم بود. و از اینجا دانسته میشود که این مکتب برای طبقات مختلف اجتماعی، از بردگان گرفته تا امپراطوران، از جذابیت خاصی برخوردار بوده است.
رواقیان نیز مانند کلبیان از اوضاع نابسامان اجتماعی آن روزگار به شدت سرخورده و افسرده بودند و نسبت به بهبودی شرایط کاملاً ناامید بودند. به همین دلیل این دو گروه وظیفة خود را در پند و اندرز به مردمان برای نیل به رستگاری و سعادت شخصی در آن جامعة نابسامان و ناهنجار میدانستند.(6)
1. گفتنی است که این زنون غیر از زنون الئایی معروف است. زنون الئایی از شاگردان پارمنیدس و فلسفه پیش از سقراط است که در حدود سال 489 ق.م به دنیا آمده است. وی شهرت جهانی و جاودانة خود را مدیون ابداع پارادکسهایی درباره محال دانستن حرکت است.
2. تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص441. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص30.
3. تاریخ فلسفه در دورة انتشار فرهنگ یونانی و رومی، امیل بریه، ترجمة علیمراد داوودی، ج2، ص34.
4. Epictetus.
5. Marcus Aurelius.
6. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی، (تهران: حکمت، هجدهم، 1381)،ص30.
مهمترین شخصیت از دیدگاه رواقیان که او را به عنوان الگوی خود تقدیس میکردند سقراط بود. بیپروایی سقراط در سرما و گرما، سادگی او در خوراک و پوشاک از طرفی و برخی از تعالیم او به ویژه این سخنش که «ظالم با ظلم خویش بیش و پیش از آن که به مظلوم آسیبی برساند به خود آسیب رسانده است» از طرف دیگر؛ و همچنین نحوة عملکرد او به هنگام محاکمه، اجتناب از فرار از زندان، متانت و آرامش او در برابر مرگ، همگی الگوی رفتاری رواقیان بود.(1)
اصول جهانبینی رواقیان
از آنجا که اخلاق رواقی کاملاً مبتنی بر فلسفه رواقی و جهانبینی خاص رواقیان است، برای این که تصویر روشنی از این مکتب داشته باشیم مناسب است که پیش از بیان دیدگاه اخلاقی آنان، به برخی از مهمترین اصول و مبانی جهانبینی آنان، که در نوع نگرش اخلاقیشان تأثیر داشته است، اشارهای گذرا داشته باشیم.
1. اعتقاد به وحدت وجود
رواقیان به نوعی وحدت وجود(2) باور داشتند. آنان بر این عقیده بودند که جهان، ظاهری دارد و باطنی: ظاهر آن همان مادة جهان است و باطن آن چیزی است که به آن «خدا» میگوییم. به تعبیر دیگر، «خدا از جهان جدا نیست؛ روح جهان است».(3) «همه چیز اجزاء یک کل شگفتانگیز است، که جسمش طبیعت است و روحش خداست».(4) زیبایی طبیعی یا نظم موجود در عالم طبیعت نشانة وجود یک منشأ فکر در جهان است؛ یعنی نشانة خدا است که به
1. ر.ک:تاریخ فلسفه غرب، راسل، ترجمة نجف دریابندری، ج1، ص366.
2. Pantheism.
3. تاریخ فلسفة غرب، راسل، ص368.
4. تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، چهارم، 1380)، ص445.
عنایت و مشیّت خود همه چیز را برای خیر آدمیان مرتب و منظم کرده است.(1) نسبت خدا و طبیعت مانند نسبت نفس انسانی به بدن اوست؛ یعنی هر چند بدن ظاهر انسان را تشکیل میدهد، اما نفس و روح است که حقیقت و باطن او را شکل میدهد. بنابراین، خداوند نفس و روح جهان است. خداوند چیزی نیست که به کلی غیر از گوهر جهان باشد.(2)
2. جسمانی دانستن عالم
یکی دیگر از اصول و مبانی جهانبینی رواقیان اعتقاد به جسمانی بودن همه عالم است. رواقیان بر این باور بودند که عالم سراسر جسمانی است و چیزی به نام موجود روحانی و مجرد از ماده در این عالم وجود ندارد؛ حتی خداوند را نیز جسمانی میدانستند. (3) البته اجسام را به دو دسته تقسیم میکردند: جسم فاعل و جسم منفعل. منظور از جسم فاعل، جسمی است که قوه و قدرت عالم است که در انسان، روح یانفس نامیده میشود و در مقیاس کلیتر، یعنی نسبت به همة عالمْ به آن خدا گفته میشود. و جسم منفعل چیزی است که در انسان بدن گفته میشود و نسبت به همه عالمْ ماده نامیده میشود. این دو امر یعنی«قوه و ماده»یا «روح و بدن» یا «خدا و ماسوا»، دارای حقیقت واحدی بوده و با یکدیگر مزج کلی دارند، به گونهای که وجود یکی در دیگری سریان و جریان دارد.(4)
3. اعتقاد به قضای تغییرناپذیر الهی
یکی دیگر از اصول و مبانی جهانشناختی رواقیان این است که معتقدند حوادث این جهان
1. همان.
2. همان، ص446.
3. همان، ص445 و همچنین ر.ک:تاریخ فلسفه در دورة انتشار فرهنگ یونانی و رومی، امیل بریه، ترجمة علیمراد داوودی، ج2، ص60 ـ 61.
4. سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغی، ص56؛تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص445.
بر اساس تقدیر و قضای حتمی و تغییرناپذیر الهی تحقق پیدا میکنند.(1) هر پدیدهای در هر زمانی و هر مکانی و با هر شرایطی به صورت قطعی در قضاء الهی پیشبینی شده و به هیچ وجه قابل تغییر نیست. اصولاً رواقیان هدف اصلی علم طبیعی و فیزیک را شناخت جهان به گونهای که به طور کامل تابع عقل کل باشد، میدانستند. اینان معتقد بودند که در سراسر جهان هیچ گونه امر نامعقولی وجود ندارد. صدفه و اتفاق و بینظمی را به جهان راهی نیست. هر چیزی در جای مقرر خود قرار دارد.(2)
خدای رواقیان خدایی است که «قدرت او در همة اشیاء نافذ است و هیچ کدام از جزئیات امور، اگرچه بسیار ناچیز باشد، خارج از مشیّت او نیست.»(3) نتیجهای که از این اعتقاد میگیرند این است که انسان تحت هیچ شرایطی نمیتواند حوادث جهان را تغییر دهد. اراده آدمیان هیچ دخالتی در چگونگی حوادث جهان ندارد. «ممکن نیست هیچ گونه حادثهای جز بدان صورت که در واقع رخ میدهد حادث شود.»(4) آدمیان تنها میتوانند اراده خود را تغییر دهند. میتوانند به چیزی تعلق خاطر داشته باشند یا از آن دل بکنند. اما هرگز نباید خیال تغییر پدیدههای عالم و یا تأثیر در آنها را در ذهن بپرورانند. به تعبیر زیبای اپیکتتوس، «به یاد داشته باش که تو بازیگری؛ و بازی نویس است که نقش تو را برمیگزیند: اگر او تو را به هیأت مردی فقیر خواسته باشد، باید فقیر باشی؛ و اگر لنگ یا قانونگذار یا مردی ساده آفریده باشد، باید چنان باشی. کار تو آن است که نقشت را بازی کنی و خوب بازی کنی. گزینش نقش با دیگری است.»(5) وی در جای دیگر میگوید: «کسب افتخار و ثروت، برخورداری از سلامت مداوم، اجتناب از مورد بدرفتاری جسمانی یا بیعنایتی امپراطور واقع شدن، واگرداندن مرگ یا مصیبت و بلا از خود یا دوستان و
1. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی ،ص31.
2. ر.ک: تاریخ فلسفه در دورة انتشار فرهنگ یونانی و رومی، امیل بریه، ترجمة علیمراد داوودی، ج2، ص60.
3. همان، ص47.
4. همان، ص67.
5. رسالة اپیکتتوس در مجموعة «علوم اجتماعی»، ص212.
بستگان خود، این همه تنها وابسته به کوششهای هر انسان فردی نیست: پس باید مراقب باشد که قلب خود را به هیچ یک از این چیزها مشغول نسازد، بلکه تمام این حوادث و اتفاقات را برای خود یا بستگان و دوستان خود به عنوان سرنوشت و تقدیر، به منزلة اراده خداوند، بپذیرد: او باید همه این گونه وقایع را بدون طغیان و تمرد یا ناخشنودی و ناخرسندی، به این عنوان که بیان و ظهور «ارادة الهی» است، قبول کند.»(1) به تعبیر مارکوس اورلیوس «آنچه بر تو بگذرد از ازل برایت آماده شده؛ و تأثیر علتها از ازل، رشتة وجود را تابیده است.»(2)
نقل کردهاند که روزی« زنون بندة خود را کتک میزد و بنده با التماس تقاضای عفو میکرد و میگفت به موجب فلسفة جبری خود زنون او گناهکار نیست و در این کار مجبور و ناگزیر بوده است، زنون با آرامش حکیمانهای در پاسخ گفت که خود او نیز در این کتک زدن اختیاری ندارد و به موجب فلسفه خویش مجبور و ناگزیر به این کار است.»(3)
4. اعتقاد به آزادی اراده
هر چند رواقیان نظام عالم را مشمول مشیّت و قضای الهی میدانند، و به جبر و قضای تغییرناپذیر الهی باور دارند؛ اما از آنجا که قوام هر گونه حکم اخلاقی به وجود اراده آزاد و اختیار است و بدون داشتن اختیار نمیتوان از خوب و بد و فضیلت و رذیلت سخن به میان آورد، کوشیدهاند تا به گونهای پای اختیار و اراده آزاد را در رفتار انسانی باز کنند. بر این اساس، رواقیان معتقدند که هر چند جبر سراسر گیتی را فرا گرفته است، اما با وجود این، اراده انسان تنها چیزی است که از این قاعدة کلی استثنا شده است. اراده انسان امری کاملاً اختیاری است و در دایرة اقتدار و اختیار آدمیان جای دارد. بنابراین، یگانه چیزی را
1. تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص496.
2. تاریخ فلسفة غرب، ج1، ص383.
3. تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمة عباس زریاب، ص92.
که میتوان متصف به حُسن و قبح کرد، اراده است. انسان خوب یعنی انسان دارای ارادة نیک و انسان بد یعنی انسان دارای ارادة بد. و به تعبیر اپیکتتوس «فضیلت در اراده جای دارد؛ بدین معنی که فقط اراده است که خوب یا بد است.»(1)
پس چه چیز در اختیار انسان است؟ قضاوتهایش درباره حوادث و نیز ارادهاش: او میتواند بر اینها تسلط داشته باشد، و خودآموزی انسان عبارت است از نیل به قضاوت و حکم درست و ارادة صحیح. «ماهیت خیر و شر در طرز تلقی اراده قرار دارد»، و این اراده در اختیار آدمی قرار میگیرد، زیرا «اراده میتواند بر خود تسلط یابد، اما هیچ چیز دیگر نمیتواند بر آن مسلط شود.» بنابراین، آنچه واقعاً برای انسان واجب است اراده کردن و خواستن فضیلت است، اراده کردن و خواستن پیروزی بر گناه.(2)
5. خیر دانستن نظام عالم
یکی دیگر از اصول جهانبینی رواقیان، که مهمترین تفاوت میان آنان و کلبییان نیز به شمار میرود، اعتقاد به خیر بودن نظام عالم است. کلبیان بر این باور بودند که نظام عالم ذاتاً نظامی شر است و زندگی اجتماعی را نیز منشأ شرور و مصیبتها و آلام میدانستند. در مقابل، رواقیان بر این باورند که نظام طبیعت ذاتاً خیر است و اجتماع نیز فی نفسه، از آن جهت که مخلوق خداوند است و حوادث آن تحت قضا و قدر الهی قرار دارد، خیر است. نتیجه این دو نگرش متفاوت این است که، همچنان که دیدیم، کلبییان نوعی بدبینی و نفرت نسبت به امور طبیعی و اجتماعی داشتند، در حالی که رواقیان کاملاً، بر عکس، سرشار از نشاط و خوشبینی و سرور هستند. رواقیان به نظام احسن اعتقاد داشتند، یعنی بر این باور بودند که خداوند همة اشیاء و امور عالم را به بهترین وجه مقدر کرده است.
1. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی، (تهران: حکمت، هجدهم، 1381)، ص31.
2. تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص496.
با این همه، رواقیان نمیتوانستند شرور را به طور کلی نادیده گیرند و لازم بود که برای شرور موجود در عالم توجیه و تبیینی داشته باشند. اینان بر این باور بودند که وقتی همة اشیاء را، به عنوان یک کل، با هم نگاه کنیم خواهیم دید که نقصان برخی از افراد و اجزاء در خدمت کمال کل است. به تعبیر دیگر، هر چند ممکن است در نگاههای آموزش ندیده و ناپختة ما برخی از ویژگیهای موجود در عالم طبیعت شر جلوه دهند، اما اگر به خوبی با نظام طبیعت و خدای جهان آشنا شویم خواهیم دید که این نقصها و شرور ظاهری برای خیر کل واقعاً ضروری است.(1)
خروسیپوس، یکی از معروفترین رواقیان، برای توجیه شرور چنین استدلال میکرد که خوبیها و خیرها بدون وجود بدیها و شرور نمیتوانند تحقق یابند. به تعبیر دیگر، وی وجود شر را لازمة ساختار جهان میدانست و برای اثبات این سخن دو دلیل ذکر میکرد: اولاً این که باید دانست که اصولاً اضداد با همدیگر موجودند و امکان ندارد یکی از آنها بدون دیگری تحقق یابد. اضداد به گونهای هستند که اگر یکی از آنها را از میان برداریم، در حقیقت هر دوی آنها را از میان برداشتهایم.(2) «نیکی ضد بدی است و هیچ ضدی بدون ضد خود وجود نمیتواند داشت.»(3) و ثانیاً به این دلیل که «خدا بالذات نیکی را میخواهد و قصد اصلی او در طرح این عالم همین است، ولیکن برای وصول به این مقصد وسایلی به کار برده است که از لحاظ خودشان فاقد نقائص نمیتوانند بود؛ مثلاً نازکی استخوانهای جمجمه که لازمة ساختمان آلی بدن انسان است برای سلامت او بیخطر نیست؛ پس شر با خیر ضرورةً مقارن است.»(4) به هر حال رواقیان تأکید میکردند که وجود شر در جهان، خیر را برجستهتر و نمایانتر میسازد، «درست همانطور که مقابلة نور و سایه در یک تصویر خوشآیند و دلگشاست یا، مثال واقعیی که خروسیپوس به کار گرفته است بیاوریم، که
1. تفکر در عهد باستان، ترنس اروین، ترجمة محمد سعید حنایی کاشانی، (تهران: قصیده، 1380)، ص233.
2. تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص447.
3. تاریخ فلسفه در دورة انتشار فرهنگ یونانی و دورة رومی، ج2، ص72.
4. همان.
کمدیها در خود، اشعار چرند و مضحک دارد که، هر چند فی حد ذاته بد است، با وجود این لطف خاصی به تمامی نمایش میدهد.»(1)
برخی از رواقیان درباره شرور و بدیهای اخلاقی نیز بر این باور بودند که هیچ فعلی فی نفسه و ذاتاً بد و شر نیست؛ آنچه که یک فعل را متصف به صفت بد میکند قصد و انگیزه و نیت فاعل است. همة افعال به خودی خود و به عنوان موجوداتی فیزیکی نسبت به خوبی و بدی بیتفاوت و خنثی هستند.(2) به تعبیر دیگر، خیر و شر اخلاقی فقط در درون ذات انسان، و معلول اختیار او است.(3)
نتیجه اخلاقیای که رواقیان از اعتقاد به خیر بودن نظام عالم میگرفتند این بود که «تنها یک چیز باقی میماند که خاص انسان خوب است و آن این که رضا به داده دهد و از جبین گره بگشاید.»(4) مارکوس اورلیوس در جای دیگر میگوید: «ای جهان، هر چیز که با تو هماهنگ باشد با من نیز هماهنگ خواهد بود. هیچ چیزی که برای تو به موقع باشد، برای من زود و دیر نیست. هر آنچه فصلهای تو بیاورد، برای من میوه است. ای طبیعت، همه چیز از تو میآید؛ همه چیز در تو وجود دارد؛ و همه چیز به تو باز میگردد.»(5)
معیار ارزش اخلاقی از دیدگاه رواقیان
پس از آشنایی اجمالی با اصول و عناصر جهانبینی رواقی اکنون نوبت آن است که به بررسی اندیشه اخلاقی رواقیان و تبیین ملاک خیر و شر یا خوب و بد از دیدگاه این مکتب
1. تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص450.
2. همان، ص448.
3. تاریخ فلسفه در دورة انتشار فرهنگ یونانی و دورة رومی، ج2، ص73.
4. اندیشهها، مارکوس اورلیوس، ترجمة نجف دریابندری، در مجموعة «فلسفة اجتماعی»، ص 226 ـ 227.
5. تاریخ فلسفة غرب، ج1، ص383؛ و همچنین ر.ک:تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص495 و اندیشهها، مارکوس اورلیوس، ترجمة نجف دریابندری، در مجموعة «فلسفة اجتماعی»، ص233 ـ 234.
بپردازیم. مقدمتاً این نکته را تذکر میدهیم که اخلاق و علم اخلاق، در مقایسه با سایر علوم، جایگاه بسیار بالایی برای رواقیان داشته است. زنون، بنیانگذار این مکتب، میگفت «فلسفه همچون باغی است که در آن منطق دیوار است و طبیعیات درختان و اخلاق میوه؛ یا مانند تخم مرغی است که در آن منطق پوست و طبیعیات سفیده و اخلاق زرده است.»(1)
به طور خلاصه، میتوان اصل اساسی نظریه اخلاقی رواقیان را در این جمله بیان کرد که «یاد بگیر که نسبت به تأثیرات خارجی سهلگیر و بیاعتنا باشی».(2) رواقیان بر این باورند که معیار خوب و بد «آرامش روحی» و «آسودگی خاطر» است. و این یکی از وجوه اشتراک آنان با مکتب کلبی و همچنین با برخی از ادیان شرقی است. رواقیان معتقدند که، هر چند طبیعت و حوادث طبیعی فی نفسه خیرند، اما دل بستن به آنها موجب ناراحتی و اضطراب خاطر آدمی خواهد شد. زیرا زمانی که انسان به چیزی دل بست و آن را به درون خود راه داد، دیگر از آن حالت بیرونی خارج شده و به درون آدمی راه یافته است و طبیعتاً هر گونه تغییر و تحولی در آن موجب تشویش خاطر او خواهد شد. البته این به معنای آن نیست که زندگی به روش کلبییان را در پیش گیریم، نه تنها انسان میتواند در اجتماع زندگی کند و با طبیعت سر و کار داشته باشد، بلکه باید چنین ارتباطی با طبیعت و اجتماع داشته باشد، آنچه که مهم است این است که انسان باید در جریان حوادث جهان بیطرف بوده و سختگیر نباشد. انسان باید تا جایی که امکان دارد از نعمتهای طبیعی کمال استفاده را داشته باشد. آنچه که مهم است این است که به طبیعت و نعمتهای طبیعی تعلق درونی و وابستگی خاطر نداشته باشد. انسان باید زحمت بکشد و برای تأمین منافع خود کار کند؛ اما اگر کار او به منفعت مطلوبی رسید که چه بهتر و اگر هم به نتیجه نرسید، هرگز نباید ناراحت شود. بداند که فقر و تنگدستی او در نگاه کلان و با توجه به کل نظام طبیعت جزء خیرات است. اگر مریض شد یا در برنامهای با شکست مواجه گردید هرگز نباید
1. تاریخ فلسفه غرب، راسل، ترجمة نجف دریابندری، ج1، ص373.
2. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی، (تهران: حکمت، هجدهم، 1381)، ص30.
ناراحتی به خود راه دهد. بر همین اساس، رواقیان میگویند هر چند دوستی با دیگران و دوست داشتن دیگران و محبت ورزیدن نسبت به دیگران، فی نفسه، اشکال ندارد «اما نباید به جایی برسد که مصیبت فلان دوست آرامش مقدسِ انسان را بر هم زند.»(1)
لازم نیست که انسان از دنیا و نعمتهای دنیوی کنارهگیری نماید؛ انسانها میتوانند از یک زندگی بسیار لذتبخشی بهرهمند گردند به شرط آن که در دام مادیات گرفتار نشوند یعنی مشروط به آن که بهرهمندی او از نعمتهای دنیوی همراه با بیاعتنایی و عدم تعلق او بدانها باشد. به گونهای که از دست دادن آنها او را ناراحت و غمگین نکند.(2)
برای این که دلبستگی به طبیعت برای انسان حاصل نشود، لازم است که اراده خود را تقویت کرده، سعی نماید که همواره روح خرسند و شادی داشته باشد. اگر چنین حالتی را به دست آورد، از نظر اخلاقی انسانی بافضیلت و خوب به حساب میآید و الاّ خیر.
از نظر رواقیان و با توجه به اصول و مبانی اندیشه اخلاقیشان، «زندگی فردی هنگامی خوب است که با طبیعت هماهنگ باشد. از یک جهت، همة زندگیها با طبیعت هماهنگند؛ زیرا که هر زندگی بدان سان است که طبیعت مقرر داشته است. اما از جهت دیگر، زندگی فقط در صورتی با طبیعت هماهنگ است که اراده فردی متوجه غایتهایی باشد که از جملة غایتهای طبیعت باشد. فضیلت عبارت است از ارادهای که موافق طبیعت باشد. مردم خبیث، هر چند جبراً از قانون خدا پیروی میکنند، به حکم اجبار و اضطرار چنین میکنند.»(3) و نه بر اساس تبعیت از اراده خود.
به طور خلاصه، میتوان گفت که رواقیان چند توصیه اخلاقی مهم و اساسی دارند: یکی این که آدمیان اگر خیر و سعادت خود را میخواهند، باید بکوشند که زندگی خود را هماهنگ با مشی طبیعت کنند؛ زیرا نظام طبیعت سراسر خیر است و هر چه که در آن واقع میشود خیر است. و دیگری آن که نباید دلبستگی به دنیا و حوادث طبیعت داشته
1. تاریخ فلسفة غرب، ج1، ص370.
2. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی ،ص32.
3. تاریخ فلسفة غرب، ج1، ص368.
باشیم. اگر به این دو توصیه عمل شود آن گاه است که آرامش درونی و آسایش روحی حاصل میشود.
یکی دیگر از توصیههای اخلاقی رواقیان این است که انسان باید دارای زندگی اجتماعی باشد و در حیات اجتماعی مشارکت داشته باشد. رواقیان «انسان را به عنوان عضوی که در برابر جامعه مسؤول است و نسبت به آسایش خویشتن و دیگران هر دو بستگی دارد در نظر میگیرند. انسان به مدد اراده میتواند به مقام اخلاقی بزرگی برسد و از طریق خویشتنداری میتواند خود را چنان بسازد که مددکار زندگی همنوعانش باشد.»(1) هیچ فردی مجاز نیست از جامعه کنارهگیری کرده، در گوشة عزلت نشیند «زیرا که ما برای همکاری ساخته شدهایم، مانند پاها، مانند دستها، مانند پلکهای چشم، مانند ردیف دندانهای بالا و پایین.»(2) هر کسی باید بداند که «هر حیوان ناطقی از خویشان او است؛ و خواستن خاطرِ همة مردمان، اقتضای طبیعت آدمی است.»(3) هر انسان خردمند و هشیاری تا آنجا که میتواند باید در فکر اموری باشد که به حیوان ناطق و فرد جامعه متمدن تعلق دارند.(4) این توصیة اخلاقی نیز کاملاًُ در جهت عکس توصیههای کلبیان است. کلبیان بر دوری از اجتماع و زندگی اجتماعی تأکید داشتند.
نکته دیگری که مورد تأکید رواقیان است این است که فضیلت تنها چیزی است که دارای خوبی و ارزش ذاتی است. خوبی و ارزش هر چیز دیگری غیری است. اما «از آنجا که مسکن فضیلت اراده است، در زندگی هر فردی هر آنچه واقعاً خوب یا بد باشد فقط به خودِ آن فرد بستگی دارد. انسان ممکن است به دست جباری زندانی شود، اما میتواند زندگی خود را همچنان هماهنگ طبیعت نگه دارد؛ ممکن است محکوم به مرگ شود، اما میتواند مانند سقراط بزرگوار بمیرد. مردمان دیگر فقط بر ظواهر دست دارند؛ فضیلت
1. فلسفة اجتماعی، ص176.
2. اندیشهها، مارکوس اورلیوس، ترجمة نجف دریابندری، در مجموعة «فلسفة اجتماعی»، ص212.
3. همان، ص223.
4. همان، ص250.
یگانه چیزی است که در حقیقت خوب است و آن کاملاً در اختیار فرد است. پس هر فردی اختیار کامل دارد.»(1)
اگر بپذیریم که فضیلت یگانه خوبی است، در آن صورت زندگی خود را در آرامش و امنیت کامل میگذرانیم و هیچ چیزی قادر نیست که به ما آسیبی برساند. «من باید بمیرم. ولی آیا باید با ناله و زاری هم بمیرم؟ باید زندانی شوم. ولی باید شیون هم بکنم؟ باید تبعید شوم. ولی آیا کسی میتواند مانع من شود که با روی خندان و شجاعت و صلح و صفا بروم؟ «راز را بگو.» من از گفتن راز سر باز میزنم؛ زیرا که این کار در اختیار من است. «ولی ترا به زنجیر میکشم.» چه میگویی، ای مردک؟ مرا به زنجیر میکشی؟ آری پایم را به زنجیر خواهی کشید؛ ولی ارادهام را چطور؟ نه، حتی زئوس هم نمیتواند بر آن دست یابد. «ترا زندانی خواهم ساخت.» منظورت این پاره جسمی است که دارم. سرت را خواهم برید.» چرا؟ من چه وقت به تو گفتم که در این دنیا یگانه کسی هستم که سرم را نمیتوان برید؟»(2)
رواقیان میگویند برای کسی که در مبارزة با بیدادگری محکوم به شکست است، راه عاقلانه همان بیاعتنایی و لاقیدی است. آرامش خاطر در این نیست که کارهای ما مطابق آمال و آرزوهایمان باشد بلکه در این است که سطح آمال همواره پایینتر از سطح افعال باشد. به قول یکی از فیلسوفان رواقی «اگر به آنچه داری قانع نیستی با داشتن همة جهان باز بدبخت خواهی بود.»(3) زیرا، به بیان زیبای سعدی، چشم تنگ دنیاداران و دنیاطلبان اگر از راه قناعت پر نشود با خاک گور پر خواهد شد:
آن شنیدستی که در صحرای غور***بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیادوست را***یا قناعت پر کند یا خاک گور(4)
1. تاریخ فلسفة غرب، راسل، ج1، ص369.
2. همان، ص380.
3. تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمة عباس زریاب، ص93.
4. کلیات سعدی، گلستان، در فضیلت قناعت، ص141 ـ 142.
«در جستجوی آن مباش که همة اشیاء بر وفق مراد تو باشند، بلکه چنان کن که مراد تو موافق دیگر اشیاء گردد؛ در این صورت خوشبخت خواهی بود.»(1)
«میگویند خواجة اپیکتتوس با او سخت بیرحمانه رفتار میکرد؛ روزی برای سرگرمی خود پای او را سخت میپیچاند، اپیکتتوس با آرامی گفت: «اگر بیشتر بپیچانی پایم را خواهی شکست.» خواجه گوش نداد و به کار خود ادامه داد و پای اپیکتتوس شکست. اپیکتتوس به نرمی گفت: «نگفتم پایم را خواهی شکست؟»(2)
«به هیچ وجه در هیچ حالتی مگو که من فلان شیء را از دست دادم؛ بلکه بگو که آن را به دست آوردم. اگر طفل تو یا زن تو مرد در حقیقت تو آن دو را بازیافتی؛ اگر اموالت را از دستت گرفتند باز در حقیقت آن را بازیافتهای.»(3)
نقد و بررسی
1. تفسیر نادرست از زهد
دنیاگریزی و بیاعتنایی به نعمتهای دنیوی از جملة گرایشهایی است که کم و بیش در همة جوامع بشری به نحوی تأثیر گذاشته است و میتوان گفت عناصری از این مکتب در ادیان آسمانی هم وجود دارد. در ادیان آسمانی، به ویژه در مسیحیت و اسلام، نیز دستوراتی برای ترک دنیا و ترک تعلق به حوادث این جهان وجود دارد. ویل دورانت مورخ مشهور معاصر، در تاریخ فلسفة خود درباره تأثیرپذیری مسیحیت از رواقیان میگوید: «در حقیقت آنچه مسیحیت در اخلاق به از خودگذشتگی دستور میدهد و در سیاست یک نوع مسلک اشتراکی و اخوت میان بشر تبلیغ میکند و از روز بازپسین و رستاخیز خبر میدهد، همه شبیه افکار رواقیان است. روح دوران بتپرستی یونانی و رومی با اپیکتتوس ضعیف گردید و برای ایمان و عقیدة جدیدی آماده شد. کلیسای قدیم مسیحیت کتاب
1. تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمة عباس زریاب، ص95 (به نقل از رسالات و مباحثات اپیکتتوس، ص81).
2. همان، ص96 (به نقل از رسالات و مباحثات اپیکتتوس، ص36).
3. همان (به نقل از رسالات و مباحثات اپیکتتوس، ص86).
اپیکتتوس را رسالة دینی شمرد. «مباحثات» او و «اندیشهها»ی مارکوس اورلیوس نخستین قدم به سوی «پیروی از مسیح» است.»(1)
در فرهنگ دینی و اسلامی ما نیز توصیههای فراوانی به ترک تعلقات دنیوی شده است. در عین حال، مبادی زهد و دنیاگریزی رواقیان با زهد اسلامی متفاوت است. از دیدگاه اسلام، تعلق به امور دنیوی، برای عموم مردم، به این دلیل ناپسند است و تا آنجا مذموم است که با کمالات معنوی و اخروی آنان منافات داشته باشد. و مذمومیت آن برای اولیای الهی به این دلیل است که نوعی شرک در محبت است. انسان باید فقط دل به خدا ببندد. در کنار محبت خدا نباید محبتی دیگر جا داده شود. هر کس به خدا نزدیکتر باشد، محبوبتر خواهد بود و هر چیزی که انسان را به خدا نزدیکتر کند بیشتر مورد علاقة او واقع خواهد شد. و هر کسی که به خداوند نزدیکتر باشد، بیشتر مورد محبت انسان قرار خواهد گرفت. به تعبیر دیگر، میزان و درجة محبت را میزان قرب به خداوند تعیین میکند. با این همه، ترک تعلقات دنیوی در اسلام به عنوان معیار خیر و شر و فصیلت و رذیلت نیست.
به بیان دیگر، زهد و دنیا گریزی در اسلام ذومراتب است. یعنی برای اولیای خدا مرتبهای از عدم تعلق مطلوبیت دارد و برای انسانهای متوسط مرتبة دیگری و برای افراد عادی نیز مرتبة نازلتری از زهد و کنارهگیری از نعمتهای دنیوی مطلوب است. یعنی از دیدگاه اسلامی هرگونه تعلقی به لذتهای این جهانی موجب سقوط اخلاقی افراد نمیشود. بهرهمندی از لذتهای حلال اشکالی ندارد. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ».(2) آنچه که برای افراد عادی لازم است این است که تعلق خاطر آنان به لذتها نباید تا آنجا باشد که آنان را به مرز حرام برساند. برای انسانهای بالاتر، محدودیت تا آنجا است که به لذتهای اخروی آنان ضربه نزد و بالاخره برای اولیای الهی هر گونه تعلقی به لذتهای دنیوی باید از میان برود و همة تعلقات دنیوی باید تدریجاً ترک شود تا به جایی برسد که جز محبت خداوند و هر چیزی که مورد محبت او است، چیز دیگری در درون آنان جا نداشته باشد.
1. همان.
2. سورة اعراف، آیة 32.
2. مخالفت با فهم متعارف از اخلاق
توصیه رواقیان به بیاعتنایی و سهلگیری مخالف با فهم متعارف از اخلاق است. اگر کسی نسبت به مرگ دوستش، بیاعتنا و بیقید باشد، در نظر اکثر مردم، فردی سنگدل و بیمهر تلقی میشود(1) و نه فردی صاحب فضیلت و اخلاق والا.
3. نادرستی معیار
از آنجا که رواقیان معیار ارزش اخلاقی را در بیاعتنایی و تأثیرناپذیری از حوادث طبیعی میدانند، لازمة آن این است که هر کاری، اعم از این که عادلانه باشد یا ظالمانه، که از روی بیاعتنایی و تأثیرناپذیری صورت گیرد از نظر اخلاقی کاری پسندیده و خوب باشد. به عنوان مثال، اگر کسی از روی بیاعتنایی و بیقیدی مرتکب جنایتی شود، بر اساس معیار رواقیان، کار او را باید مورد ارزشگذاری مثبت قرار داد و این چیزی است که خلاف فهم متعارف از اخلاق است.(2)
4. ناکارآمدی در مقام عمل
این مکتب برای اوضاع و احوال خاصّی میتواند مفید باشد اما قابل توصیه همگانی و همه جایی و همه زمانی نیست. به عنوان مثال، اگر اتومبیل کسی در اثر یک سانحة تصادف خراشی برداشته باشد، ممکن است آن فرد از این حادثه بسیار عصبانی و ناراحت شود، در اینجا فلسفه رواقی و شیوة زندگی رواقیان به کار میآید. یعنی این فلسفه ممکن است به آرامش و متانت او یاری رساند. و الا اگر شیوة عملی رواقیان به شیوهای عام تبدیل شود، معنای آن این است که انسانها باید از بسیاری امور مانند عشق و دوستی و ... دست بشویند.(3)
1. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص34.
2. همان.
3. همان، ص34 ـ 35.
5. نادیده گرفتن عواطف و امیال
بر اساس مکتب رواقی نه تنها شهوات نادیده گرفته شده و سرکوب و محکوم میشوند، که عواطف نیز باید نادیده گرفته شوند.(1) شخص حکیم از نظر رواقیان کسی است که حتی اگر زن و فرزند و همة عزیزانش بمیرند، ناراحت نمیشود و آرامش درونی خود را به هم نمیزند!
6. بطلان وحدت وجود رواقی
اعتقاد به وحدت وجود به گونهای که در مکتب رواقی وجود دارد از دیدگاه اسلامی اعتقادی مردود و نادرست است. نسبت خدا و جهان مانند نسبت روح و بدن نیست. نمیتوان عالم را به منزلة پیکری برای خدا تلقی کرد. و یا این که عقول انسانها را به عنوان جزئی از عقل خداوند پنداشت. چنین تفسیری برای هستی از دیدگاه اسلامی تفسیری مردود و نادرست است. وجود خدای متعال بسیار منزهتر و والاتر از این است که با عالم ماده اتحاد پیدا کند یا عقل الهی در بدنهای ما حلول کند و خدا به منزلة روحی برای پیکر جهان تصور شود.
7. ارائة تفسیری نادرست از قضا و قدر الهی
یکی دیگر از اصول و مبانی اندیشه رواقیان این بود که میگفتند «از آنجا که همة حوادث جهان تابع قضا و قدر الهی است، جایی برای اختیار انسان در نظام طبیعت باقی نمیماند». به تعبیر دیگر، قضاء حتمی الهی را مساوی با جبری بودن میپنداشتند! اما حقیقت آن است که قضای حتمی الهی هرگز ملازمهای با جبر ندارد. قضای حتمی الهی به این معنا است که هر پدیدهای در جای خودش طبق قانون علت و معلول و به اصطلاح فلسفی با وصف ضرورت بالغیر تحقق پیدا میکند. یعنی نظام علی و معلولی در جهان حاکم است. اما این ضرورت و وجوبی که همه پدیدههای جهان متصف به آن هستند و این نظامی که کلاً از این صفت برخوردار است به هیچ وجه به این معنی نیست که اراده انسان در آنها اثر ندارد. بلکه
1. تاریخ فلسفه غرب، راسل، ج1، ص370.
حوادثی که به نحوی با انسان و افعال اختیاری او مربوط میشود وجوبش را از اراده انسان میگیرد. یعنی ارادة انسان هم جزئی از اجزاء علت تامة آن حوادث است و در سلسلة علل آن حادثه قرار میگیرد. بنابراین، تأثیری کامل در پیدایش آن حادثه خواهد داشت. به هر حال قضای حتمی الهی با اختیار انسان منافات ندارد.
8 . تناقض در مبانی
اشکال دیگری که بر رواقیان وارد است این است که میان تفسیر رواقی از قضا و قدر الهی و اعتقاد آنان به اراده آزاد انسان تناقض وجود دارد. یعنی نمیتوان میان این دو سخن جمع کرد. اعتقاد به قضا و قدر الهی به شیوهای که رواقیان گفتهاند نتیجهای جز جبر مطلق در پی ندارد. این در حالی است که رواقیان بر این مسأله تأکید دارند که آدمیان میتوانند شخصیت و سیرت خویش را تغییر دهند.(1) بنابراین، «آشکار است که در بنیاد نظریة رواقیان تناقضی اساسی وجود دارد: انسان هم آزاد است و هم آزاد نیست. اگر شق دوم را بپذیریم (یعنی این که انسان آزاد نیست) دیگر بیمعنی خواهد بود که به او بگوئیم سیرت خود را تغییر دهد. ... بر عکس، اگر انسان در تغییر سیرت خویش آزاد و مختار است، پس این عقیده که همة حوادث را قضای الهی معین و مقدر کرده است باید خطا و نادرست باشد.»(2)
توضیح آن که، رواقیان بر این باور بودند که «محدودة اختیار انسان تنها در درون ذات خودش است. و نسبت به امور خارجی هیچ گونه اراده و اختیاری ندارد». آنچه که مسلّم است این است که انسان موجودی مختار است و اراده نیز به عنوان یکی از شؤون نفس، در نفس تحقق مییابد. کلام در این است که رواقیان میگویند آزادی و اختیار انسان تنها و تنها در مورد خود اراده و در درون خود روح است و از درون آدمی به امور خارجی و بیرونی تجاوز نمیکند! در اینجا دو سؤال وجود دارد که رواقیان باید به آنها پاسخ دهند:
نخست آن که، اگر قضای حتمی الهی بر همه پدیدههای طبیعی حکمفرما است، آیا
1. همان، ص384 ـ 385.
2. کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص33.
اراده انسان را نیز شامل میشود یا نه؟ یعنی آیا اراده انسان نیز تابع مشیت و ارادة خداوند هست یا نه؟ وقتی که بنا شد خدا را روح جهان بدانیم و همه چیز را مستقیماً تحت اراده و تدبیر او قلمداد کنیم به گونهای که هر حادثهای به وصف جبریت و قطعیت تحقق پیدا کند، چرا ارادة انسان را از آن استثناء میکنید؟ ارادة انسان نیز یکی از پدیدههای این عالم و یکی از مخلوقات خداوند است. بنابراین، باید تحت همان نظام قضا و قدر حتمی قرار گیرد. به تعبیر دیگر، بر اساس جهان بینی رواقی، استثنای ارادة انسان از قضا و قدر الهی هیچ توجیه معقولی ندارد. رواقیان میگویند هر پدیدهای جبری است اما ارادة انسان جبری نیست. خوب، مگر اراده انسان شریک خداوند شده است؟ مگر از نظام هستی که مخلوق خداوند است، خارج شده است؟ به هر حال، جهان بینی رواقی مستلزم آن است که اراده انسان نیز جبری باشد که در آن صورت جایی برای اخلاق و بحث اخلاقی باقی نمیماند.
پرسش دیگر این است که وقتی میگویید اراده اختیاری است، آیا واقعاً میپذیرید که دایرة و محدودة آن تنها و تنها در درون روح است و به هیچ وجه به خارج از روح سرایت نمیکند؟ یا آن که میپذیرید که بالطبع در بیرون از روح نیز اثر میگذارد. به بیانی روشنتر، من وقتی که اراده میکنم که دستم را حرکت دهم آیا ارادة من فقط تا جایی که در درون روح من هست آزاد است و حرکت دست من جبری است و ربطی به ارادة من ندارد؟ یا آن که حرکت دست را نیز، به این دلیل که متعلق اراده واقع شده است، اختیاری میدانید؟ به تعبیر دیگر، آیا هر کسی افزون بر آزادی اراده، آزادی اِعمال اراده را نیز دارد یا نه؟ اگر گفته شود که اراده فقط در محدودة خود روح آزاد است و زمانی که به بدن تعلق میگیرد دیگر نمیتوان حرکات و سکونهای بدن را اختیاری دانست، میگوئیم این سخن با توصیههای اخلاقی خود رواقیان سازگاری ندارد. زیرا رواقیان توصیه میکنند که باید از شهوترانی و ظلم و امثال آن، خودداری کرد و باید با دیگران به مهربانی رفتار نمود. خوب اگر کسی بخواهد که شهوترانی نکند آیا اراده او فقط در درون نفسش است و عملاً شهوترانی در خارج واقع خواهد شد یا این که من وقتی اراده میکنم که از شهوترانی خودداری کنم در خارج هم خودداری خواهد شد؟ تأکیدات و توصیههای
خود رواقیان بر این اساس است که انسان میتواند کاری انجام بدهد یا ندهد. میتواند از خواستههای شهوانی اجتناب نماید یا به آنها پاسخ مثبت دهد. این در حالی است که چنان تفسیری از آزادی اراده با این مطلب سازگار نیست. اما اگر بگویند که وقتی اراده آزاد است، افعال انسانی تابع اراده نیز اختیاری خواهند بود، در آن صورت این افعال که در خارج پدید میآیند جزئی از پدیدههای طبیعت به شمار میروند و بر اساس مدعای رواقیان باید جبری باشند! خلاصه آن که این نظریه را به هر گونهای که تبیین کنیم دچار تناقض است.
9. تنگنظرانه بودن
اشکال دیگری که بر این مکتب وارد است، هر چند اشکالی اصولی و اساسی نیست، این است که رواقیان همة همت خود را مصروف این کردهاند که آدمیان را به گونهای تربیت کنند که در مقابل حوادث و ناگواریهای جهان تسلیم و خرسند باشند. خوب اولاً سایر شؤون آدمی مانند روابط اجتماعی او با دیگر انسانها در این چارچوب نمیگنجد، و ثانیاً همة افراد نیز تا این اندازه نمیتوانند نسبت به خود سختگیری کرده و نسبت به همه حوادث جهان بیتفاوت باشند. به گونهای که مثلاً اگر پدر و مادر و فرزندان انسان و هموطنان او مورد هجوم دشمنان قرار گرفتند و همگی نابود شدند او همچنان بیتفاوت باشد. مخصوصاً با توجه به این که رواقیان بر این باورند که همة افعال اخلاقی از نظر ارزش یکسان هستند و همه شرور و بدیها و «تمام نقائص مساویاند»(1). و به تعبیر دیگر، یکی از اصول مورد پذیرش رواقیان این بود که هر چند گناهان از لحاظ مادی متفاوت و مختلفاند «اما از حیث اخلاقی در این که همه آنها مستلزم یک ارادة منحرف و گمراهند مساویاند»(2). به هر حال، اگر دایرة ارزش اخلاقی را تا این حد تنگ کنیم لازمة آن این است که تنها تعداد بسیار اندکی از انسانها را واجد ارزشهای مثبت اخلاقی بدانیم. زیرا
1. تاریخ فلسفه در دورة انتشار فرهنگ یونانی و دورة رومی، ج2، ص72.
2. تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ج1، فردریک کاپلستون، ترجمة جلال الدین مجتبوی، ص497؛ و همچنین ر.ک:تاریخ فلسفه در دورة انتشار فرهنگ یونانی و دورة رومی، ج2، ص170.
بسیاری از آدمیان هر اندازه هم که تربیت شده باشند ممکن است در پارهای از موارد نسبت به برخی پدیدههای طبیعت ناراحت شوند.
به تعبیر خود اپیکتتوس، «کسی را به من بنمایید که در عین بیماری خوشبخت و در حین خطر خوشبخت و در حال نزاع خوشبخت و در قید تبعید خوشبخت و در زیر بار ننگ خوشبخت باشد. او را به من بنمایید؛ به خدا سوگند که من از دیدن یک تن رواقی خرسند خواهم شد. نه، شما نمیتوانید یک تن رواقی کامل را به من بنمایانید.»(1)
1. تاریخ فلسفه غرب، راسل، ج1، ص381.
بر گرفته ازhttp://mesbahyazdi.ir/node/4771